گمانم خوابِ جشن عروسی میدیدم که گوشیام زنگ خورد. با چشمان بسته گوشی را برداشتم و جواب دادم. صدای نخراشیدهای گفت: آقای فلانی؟ من فلانی هستم مسئول تالار فلان. بنا به دستور وزارت فلان و فلان، برنامههای عروسی اسفند و فروردین تا اطلاع ثانوی لغو شده، وظیفه داشتم خبر بدهم...با صدای نخراشیده گفتم ممنون که خبر دادید. عذرخواهی کرد که از خواب اول صبح بیدارم کرده. گفتم اشکالی ندارد و قطع کردم. خبر را با یک چشم نیمهباز به میمِ عزیز و همسر رساندم. گوشی را کنار تخت انداختم و بالش را زیر سرم جابجا کردم و خوابیدم. دیگر خواب عروسی ندیدم.
فروشگاه لوازم استخر در شیراز بازدید : 755
جمعه 22 اسفند 1398 زمان : 11:17